یکی یه دونم سید مهدی جونیکی یه دونم سید مهدی جون، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه سن داره

عشق مامان وبابا

محرم آمد

سلام گلم محرم ٩٢هم از راه رسید و خداروشکر زنده ایم یه محرم دیگه رو هم در کنار هم تجربه می کنیم امسال دومین محرم شماست پارسال ١٠ماه داشتی وتو مراسم شیرخوارگان حسینی هم شرکت کردی و یک سال بیمه حضرت علی اصغر شدی امسال هم اگه خدا بخواد حتما شرکت می کنیم من که ارادت خیلی خاصی به این خاندان دارم امیدوارم تو هم از رهروان راه این خاندان باشی . اینم عکس سیدمهدی نازم در محرم ٩١ ...
14 آبان 1392

تولدت مبارک عشقم

سلام ماهگیت مبارک پسر گلم .   وزن. ١٠کیلو و٢٠٠گرم قد. ٨٢cm در کل همه چیز خوب بود خدا روشکر . کارایی که انجام میده اعضای بدنش و میشناسه و نشون میده . به گربه میگه پیشی به سگ میگه هاپو به اسب میگه پیتکو پیتکو به جوجه میگه جوجه و صداش و بلده به پرنده که میبینه میگه تو تو اکثر کارتهای بن بن بن مقدماتی رو میشناسه ولی هنوز بعضی کلمات و نمیگه . مفهوم تمام جملاتی که میگیم رو متوجه میشه و کاری که بهش میگم رو در ست انجام میدی هر چی رو میخواد میگه خام مثلا نق خوام یعنی نقل میخوام آبه خوام چایی خوام نون خوام انار خوام به به خوام می می خوام و هرچی خلاف م...
12 آبان 1392

عکسای عید غدیر

سلام گفتم با عکسای روز عید میام اینم عکسا... اول صبحی که بیدار شدیم بابایی عیدی من و سید مهدی رو بهمون داد که من هم عیدی خودم و هم عیدی سیدمهدی رو تو قلک شازده پسر انداختم و بعد بابایی از پسری چند تا عکس گرفت... بعد رفتیم خونه آقاجون و مادر جون (پدر و مادرشوهرم)عید دیدنی وعیدی گرفتیم و من تصمیم داشتم چندتا عکس هنری تو حیاط از پسملی بگیرم مگه گذاشت بقیه عکسا رو که ببینید متوجه میشید... بقیش تو ادامه مطلب.... تو حیاط مشغول توپ بازی. قربون خندهات عشقم اینجا هم جو فیلم هندی گرفتتش.. توپش و میانداخت تو باغچه داره میره توپش و بیاره شیطونک مامان... بابایی هم توپ میاره بیرون هم ...
5 آبان 1392

یه شب قبل عید غدیر

سلام بعد مدتها تنبلی دوباره اومدم از پسرم شیرین عسلم بنویسم .مرد کوچولوی من مدتی که بزرگ شده و از پوشک استفاده نمیکنه اونایی که قبلا هم به ما سر زدن از جریانش خبر دارن خلاصه بگم سیدمهدی وقتی جیش داره سریع میاد منو خبر دار می کنه و خداروشکر خیلی ازش راضیم البته(روم به دیوار) پی پی رو هم میگه ولی بلد نیست که کارش و تو دستشویی انجام بده امیدوارم اینم زودتر حل بشه. از عید قربان بگم که خیلی بهمون خوش گذشت چون هم خاله جونش هم عمو جونش اومده بودن پیشمون و آقا کلی با پسرخالش بازی کرد و بدعادت شده این چند روزی که اونا رفتن رسما داره پوستی از من و جناب باباشون می کنن و خلاضه اذیتی است که بر ما روا میدارد و دلیل آپ نکردنم هم همین موضوع...
2 آبان 1392

عید غدیر خم مبارک باد.

        در غدیر خم، ولایت شد قبول / برد بالا دست مولا را رسول رفت بالا دست خورشید غدیر / شد امام و مقتدای ما، امیر سرآغاز امامت و ولایت برشما مبارک باد . .       ...
1 آبان 1392
1